بزرگ زاده. بزرگ نسب. آنکه نژاد و نسب بزرگ دارد: بشکیب تا ببینی کآخر کجا رسد این کار از آن بزرگ نژاد بزرگوار. فرخی. که سزاوارتر بخلعت میر از تو ای مهتر بزرگ نژاد. فرخی
بزرگ زاده. بزرگ نسب. آنکه نژاد و نسب بزرگ دارد: بشکیب تا ببینی کآخر کجا رسد این کار از آن بزرگ نژاد بزرگوار. فرخی. که سزاوارتر بخلعت میر از تو ای مهتر بزرگ نژاد. فرخی
مشهور. نام آور. با نام و آوازۀ بلند: بنام و نعمت ایشان بزرگ نام شدی چنال گشتی از آنگه که بوده بودی نال. صانع فضولی (از لغت فرس اسدی). میر بزرگ سایه و میر بزرگ نام میر بلندهمت و میر بلندرای. فرخی. میر بزرگ نامی گرد گران سلیحی شیر ملک شکاری شاه جهان گشایی. فرخی. دو هفته با جملۀ حشم مهمان بنده آید بدین جهت بنده بزرگ نام گردد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)
مشهور. نام آور. با نام و آوازۀ بلند: بنام و نعمت ایشان بزرگ نام شدی چِنال گشتی از آنگه که بوده بودی نال. صانع فضولی (از لغت فرس اسدی). میر بزرگ سایه و میر بزرگ نام میر بلندهمت و میر بلندرای. فرخی. میر بزرگ نامی گرد گران سلیحی شیر ملک شکاری شاه جهان گشایی. فرخی. دو هفته با جملۀ حشم مهمان بنده آید بدین جهت بنده بزرگ نام گردد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی)